با گندمی که روضه ی رضوان فروختیم
هم قیمت است سفره ی خاگینه ی پدر
لبخند می زند به جهان، شرم می کنند
این داغ های سر زده از سینه ی پدر
ای وای من اگر که ببینم به خاطرم
آهی نشسته بر تن آیینه ی پدر
با قصه های هر شب او شعر گفتم و
افسون شدم به رستم و تهمینه ی پدر
ای مهربانِ ساده، خراسانیِ صبور
یار شفیق و همدم دیرینه ام: پدر
حرفی به جز غزل که نمانده، همین غزل
تقدیم دست های پر از پینه ی پدر
نرگس کاظمی زاده